به قلبم افتخار میکنم . .
باهاش بازی شد . .
زخمی شد . .
بهش خیانت شد . .
سوخت و شکست . .
اما هنوزهم به طور عجیبی کار میکنه
لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم
روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من
خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جدايی و بريدن و شكستن
چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز
برو با مردي كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته
روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من


عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود


یعنی دیگه هیچوقت
نمیتونه کسی رو مثل اون دوس داشته باشه

ببینمتـــــ...
گونه هایت خیس اســـتـــــ . . .
باز با این رفیق نابابـــــتـــــــــ . . نامش چه بود؟
هان! باران. . .
باز با "باران " قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میكنــــــد
ده قدم که برداری
از زمان خارج می شوی،
ده قدم که برداری
از امپراطوری ماه و خورشید بیرون میشوی،
ده قدم
تنها ده قدم ک برداری
نه همهمه ی صدایی
و نه تعجبی
ده قدم که برداری
دیگر گذشته ای نمی ماند
ده قدم که برداری.....
یا صد قدم
یا هزار قدم.....
فرقی نمیکند
هنوز در قلب منی
و هر کجا که بروی
هرگز از قلب من بیرون نخواهی رفت.....
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛
یک امید میتواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛
امروز آن “یک” باشید…

کپی برداری آزاده به شرط اینکه نظر بدین...
خیابانهای تنهایی،…
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی …
گریه نمیکنم...
فقط یه چیزی رفته توی چشمم...
فکر میکنم خاطره است...
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
نمـی دانـَم…
آلزایـمر بودی یا عـشق؟!
از روزی کـه مُبتلایَت شُدم
خـودم را
از یـاد بردم…
من دلم گرفته است
هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست…
کوچه باغ عشق…
سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟
مــــــــــــــــات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـان
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــن لـ ـج ایـ ـن פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ـ
خیابانهای تنهایی،…
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی …
گریه نمیکنم...
فقط یه چیزی رفته توی چشمم...
فکر میکنم خاطره است...
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
نمـی دانـَم…
آلزایـمر بودی یا عـشق؟!
از روزی کـه مُبتلایَت شُدم
خـودم را
از یـاد بردم…
من دلم گرفته است
هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست…
کوچه باغ عشق…
سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟
مــــــــــــــــات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـان
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــن لـ ـج ایـ ـن פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ـ
خیابانهای تنهایی،…
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی …
گریه نمیکنم...
فقط یه چیزی رفته توی چشمم...
فکر میکنم خاطره است...
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
نمـی دانـَم…
آلزایـمر بودی یا عـشق؟!
از روزی کـه مُبتلایَت شُدم
خـودم را
از یـاد بردم…
من دلم گرفته است
هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست…
کوچه باغ عشق…
سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟
مــــــــــــــــات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـان
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــن لـ ـج ایـ ـن פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ـ
خیابانهای تنهایی،…
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی …
گریه نمیکنم...
فقط یه چیزی رفته توی چشمم...
فکر میکنم خاطره است...
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
نمـی دانـَم…
آلزایـمر بودی یا عـشق؟!
از روزی کـه مُبتلایَت شُدم
خـودم را
از یـاد بردم…
من دلم گرفته است
هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست…
کوچه باغ عشق…
سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟
مــــــــــــــــات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـان
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــن لـ ـج ایـ ـن פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ـ